هر که از یار تحمل نکند یار مگویش...

قدرت کلمات

كلمات، چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند، رابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند. برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز، بسته به معنائی است که به آن چیز می دهیم. کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم، بلافاصله معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند.

                                                                                                                (انتونی رابینز)

حالا ببینیم هر روز چطور کلمات و اتفاقات پیرامونمون رو معنا میکنیم . هر چقد اگاه تر بشیم نسبت به این مساله آرامش بیشتری نصیب ما خواهد شد پس بکوشیم که نسبت به زندگی خودمون دید بهتری داشته باشیم .

خوشی و ارامش اکتسابی است...

گام اول را که برداری قدمهای بعدی آسانتر خواهد بود.

بسم الله ...

و خدایی که همین نزدیکی است...

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشودیتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
 بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازارو بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواندمگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

                                                                           

                                                                                                   حکیم ملا صدرا

ارامش

یه جایی هستم این روزا که ارامشش صد برابر همه جاهای دیگه است نه صدای بوقی نه ترافیکی نه سری نه صدایی نه صدای داد و فریاد وانتی های میوه فروش نه هیچ گونه صدای مزاحم دیگه ای که گاه و بیگاه تو شهر خودمون ازارم میده و ارامشم و بهم میریزه...

اینجا از هیچکدوم اینا خبری نیست

خدایا چه ماه خوبیه این ماه رمضووونت با همه گرما و رطوبت فراوووونش ازت ممنونم به خاطر این ارامش بیش از حد...

نمیدونم ماه رمضون سال بعد دقیقا کجای این دنیای خاکیم ولی این روزا ارامشم دو صد چندان به خاطر همه این هایی که همه روزه هست و این روزا نیست...

آرامشتون مستدام

نمیدونم از کی هست این جمله ولی خیلی درسته خیلی...

رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن
اول پیدا کردن « شباهت ها »
دوم احترام گذاشتن به « تفاوت ها ».....!!!
رابطه هاتون قشنگ...
 

کاتالیزور

گاهی برای رسیدن به آرامش

نیاز به کاتالیزور داری

این یکی از بهترین آنهاست

امتحان کن...

قوی باش

انسان های قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند ...
حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند ...
همچنان با لبخندی روی لب می گویند ...
من خوب هستم ...
تغییر درپیش است ...
 
پ ن : درسته که تو سه ثانیه نتیجه یکسال زحمتمونو به باد دادن ولی سعی میکنم قوی باشم  و آرام حتما تغییری در پیش است...

گاهی وقتهاااااا

گاهی وقتها نفر اول شده ای ولی به جایگاه دیگران غبطه میخوری.

گاهی وقتها باید به خاطر جایی که هستی احساس خوشبختی کنی.

گاهی وقتها متوجه جایی که ایستاده ای نیستی.

گاهی وقتها نگاه دیگران برایت مهم تر از نگاه خودت به زندگی می شود.

گاهی وقتها صدای دیگران نمیگذارد انچه باید بشنوی را بشنوی.

گاهی وقتها باخته ای اما به هدفت نزدیکتر شده ای و خبر نداری.

گاهی وقتها داشته هایت بیشتراز ادعای است که برندگان دارند.

گاهی وقتها لازم است که از جایی که هستی راضی باشی...

و گاهی وقتها  به آسمان نگاه کن  ونفسی آرام بکش  فقط همین...

 

بعدا نوشت: صفحه یازده اینجا رو بخونین ببینین چه خبره...جام جام

سی و چهار سال قبل در چنین روزی ...

سی و چهار سال قبل در چنین روزی

پای بر عرصه خاکی این دنیا نهادم

روزها از پی هم به سرعت گذشتند و

به اکنون رسیدند

و حالا

گاهِ نوشتن که میرسد

دستانم خالیست و

قلمم عاری ‌‌‌‌...

و چه بسیار سخن دارم

برای نگفتن...

و چه بسیار تر از آن

حرف ها یی است که در کنج نگاهم آرام خاک میخورند

هر روز و هر شب...

 

پ ن:تشکر واژه کوچکی است در برابر لطف بیکران شما دوستان و همراهان که با وجود مجازی بودن لطفتان صدها بار حقیقی تر از کرور کرور دوستان حقیقی است ...

کوک باید میکرد ساز دلخسته ی آرام مرا...

                                       

 

                                        سه تار هستی انسان

                                     که عین است و شین و قاف

                                           اگر کوک باشد

                                  نوای عاشقی سر میزند از آن...

این روز ها دوباره بیشتر زندگی را نفس میکشم

و از درون خستگی های ممتد هر روزه به امید فردایی بهتر از فرداهای قبل

در کوششی آرام خود را به خود نزدیکتر میکنم .