بسم الله

خیالی دور در سر دارم

در این میان

تا گاه رسیدن فرا برسد

هزار بار

از هزار راه نرفته

تا آنجا

خواهم رفت

خیال میکنم

برای رسیدن به این خیال دور

باید از

یکجا شروع کنم

و چه جایی بهتر از خود

باید

از خودم شروع کم

بسم الله...

میان ماه من ...

امشب

اگر

فرصت شد

به آسمان نگاه کنید...

ایه های نگاهت

قسم به تو

وقتی که یادت نیز

نفسهایم را به شماره می اندازد

قسم به ایه های نگاهت که یک به یک

بر دلم نازل میشوند

اکنون 

 پیامبری مبعوث میشود

دینش آرامش ...

 

 

نگارم باش...

دلم قرار ندارد بیا قرارم باش

انیس و مونس دل بی قرارم باش

دلم چو برگ خزان زرد گشته در غم هجر

به آفتاب نگاهی بیا بهارم باش

بهار و فصل های دگر بهانه میباشد

نظر بگوشه ی چشمی کن و نگارم باش...

دوست دارم

وقت نوشته رسیده و دلم یه جوراییه

سردرگمم هنوز

دستام خالیه ...

گشتی میزنم تو برگ برگ خاطراتم

روزها میان و میرن

چقدر زنده اند تصاویر لحظه لحظه با هم بودنامون

خدایا چم شده چی میخوام بگم  چی میخوام بنویسم؟

میخوام بنویسم قدری از نانوشتنی ها رو...

همونا  که خیلی روزه  گوشه چشمام دارن خاک میخورند.

همونایی که فقط تو میتونی بخونیشون و نه هیشکی دیگه ...

یادته که یه روز اون اولا  بهت گفتم  یه سری حرفا هست که رو کاغذ نمیاد ؟

این از همون حرفاست:

 

                                           پس فقط مینوسم

                                             «دوستت دارم»

تا همیشه  هم میدونم که این کلمه تا از دل  بر نیاد به دل نمیشینه...